آنکه با مرگ خویش تعلیم داد

آنکه با مرگ خویش تعلیم داد

نوشتاری از صدیق قطبی درباره علی مرتضی (ع):

در تمام عُمر کوشید تا شرافت و انصاف را با چیزی معاوضه نکند. حتی با زندگی. خوب زیستن برای او خواستنی‌تر از عُمر دراز بود. دعا می‌کرد که اگر بناست ارزش و فضیلتی از او گرفته شود، نخست و پیشتر، جان او ستانده شود: «خدایا، جان مرا نخستین موهبت ارزشمندی قرار ده که از میان دیگر مواهب ارزنده، باز می‌ستانی.»(۱)

دعا می‌کرد پیش از آن که شرافت و فضیلتی را از دست بدهد، جانش را داده باشد. می‌دانست که جانِ عاری از فضیلت، شأنی ندارد. ارزش زندگی برای او مهمتر از خودِ زندگی بود و معنای زندگی خواستنی‌تر از صورتِ‌ آن. تفاوت او با ما در عیارِ سنجش بود. در سنجش او، به دست آوردن تمامِ مُلک جهان، آن‌اندازه ارزش و بها نداشت که او را وادارد به مورچه‌ای حتی، ستم کند:

«به خدا سوگند اگر اقلیم‌هاى هفت‌گانه زمین را با هر چه در زیر آسمان آن‌ها است به من دهند تا خدا را در حد گرفتن پوست جوى از دهان مورى نافرمانى کنم، نخواهم کرد.»(۲)

پیش از مرگ و در حالی که از جراحتی خونین، متألم بود، به «بخشودن» فکر می‌کرد. نمی‌خواست سنگین از اندیشه‌ی انتقام، دنیا را ترک کند. او که در سرتاسر زندگی مراقب بود روح خود را به چیزی نیالاید چگونه می‌توانست در سفر آخرت، با تیرگی خشم و انتقام، کنار بیاید؟ در آن هنگامه‌ی درد و احتضار، دلنگرانِ فضیلت «بخشایش» بود. به فرزندانش گفت:

«اگر زنده ماندم که خود عهده‌دار خون خود هستم… و اگر از آنکه مرا مجروح کرده در گذرم و بر او ببخشم، عفو مایه‌ی تقرّب به خدا خواهد بود. بخشودن و عفو کردن برای شما هم بهتر است، پس شما نیز [از قاتل من] درگذرید و ببخشایید؛ “مگر دوست ندارید که خدا بر شما ببخشاید؟/نور-آیه۲۲”»(۳)

اگر زنده بمانم می‌دانم که عفو و گذشت مایه‌ی نزدیکی به خداست و اگر وفات کردم، شما از او درگذرید. اگر که دوست می‌دارید خدا از شما درگذرد و شما را عفو کند. فرزندانم، اگر در پیِ این جراحت بمیرم، با مکافات قاتل پدر، چه سود می‌بَرید؟ اما با عفو او، شایستگی می‌یابید تا آمرزش خدا را از آن خود کنید.

شگفت است وصیت کردن فرزندان به درگذشتن از قاتلِ پدر. اما برای آنکه چون عیسی مسیح از خود می‌پرسد: «آدمی را چه سود که دنیا را سراسر به کف آرد اگر جان خویش از میان بردارد؟»، طبیعی است.

معلّم دلسوز و «طبیبِ بیمارجو»(۴) به وقت رحلت هم سعی بر تعلیم و مداوا دارد. او که با زندگی خویشتن تعلیم می‌داد، هم‌اکنون جراحتی که بر تن داشت و مرگی را که انتظار می‌کشید دستمایه‌ی تعلیم یاران و اطرافیان کرد.

گفت: «دیروز همراه و هم‌نشین شما بودم و امروز مایه‌ی عبرت شما هستم.»(۵) «روزهایى همسایه شما بودم، تنم در جوار شما بود. بزودى از من جسدى خواهد ماند، بی‌جان. پس از آن همه تلاش و جنبش، ساکن و بى‌حرکت و پس از آن همه سخنورى، ساکت و خاموش. آرام خفتن من، از حرکت بازماندن دیدگان و بازایستادن اندام من، براى آنان که پند مى‌پذیرند، از هر بیان بلیغ و سخن شنیدنى، اندرزدهنده‌تر است.»(۶)

چه اندازه دیگردوستی و دیده‌وری است که مرگ خود را نیز دستمایه‌ی بیداری و تنبه دیگران کنی. بگویی مرا بنگرید! من همانم که حرکت می‌کردم، در میان شما راه می‌رفتم، به شیوایی سخن می‌گفتم و با شما حرف می‌زدم. به زودی می‌بینید که تنی از من مانده بی‌جنبش و خاموش. نه حرکتی نه گفتگویی. یاران من، آرام گرفتن من پس از آنهمه تقلاها، باید برای شما وعظ و عبرتی باشد. می‌بینید: منی که سال‌ها میان شما زیستم و با شما سخن گفتم چگونه به پایان آمدم؟ چگونه قالَب تن را وانهادم؟ می‌نگرید؟ همین آگاهی از سرنوشت آدمی، بهترین مایه‌ی تنبّه و بیداری نیست؟ همین مرگ من، همین آرمیدن و خاموش شدن من، منی که سال‌ها با شما و در میان شما می‌زیستم، از هر کلام شیوا و سخنِ گیرایی، کاراتر و دیده‌گشاتر نیست؟

〰〰〰〰

ارجاعات:

۱. اَلّلهُمَ اجعَل نَفسی اَوَّلَ کَریمَةٍ تَنتَزِعُها مِن کَرائِمی.(خطبه ۲۱۵)

۲. وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا، عَلَى أَنْ أَعْصِیَ اللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ.(خطبه ۲۲۲)

۳. إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِیُّ دَمِی… وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِی قُرْبَةٌ وَ هُوَ لَکمْ حَسَنَةٌ فَاعْفُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکمْ.(نامه ۲۳)

۴.طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ.(خطبه ۱۰۸)

۵. أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُکمْ وَ الْیَوْمَ عِبْرَةٌ لَکمْ.(نامه ۲۳)

۶. وَ إِنَّمَا کُنْتُ جَاراً جَاوَرَکُمْ بَدَنِی أَیَّاماً وَ سَتُعْقَبُونَ مِنِّی جُثَّةً خَلَاءً سَاکِنَةً بَعْدَ حَرَاکٍ وَ صَامِتَةً بَعْدَ نُطْقٍ لِیَعِظْکُمْ هُدُوِّی وَ خُفُوتُ إِطْرَاقِی وَ سُکُونُ أَطْرَافِی، فَإِنَّهُ أَوْعَظُ لِلْمُعْتَبِرِینَ مِنَ الْمَنْطِقِ الْبَلِیغِ وَ الْقَوْلِ الْمَسْمُوعِ.(خطبه ۱۴۹)